تخیلات سیاره ای من
سلاااام خوبید؟منم خوب خوبم امروز این قدر خواهری رو اذیت کردم مگه گذاشتم درس بخونه اونم رفت تو اتاق و در وبست منم اینقدر پای در نشستم و براش حرفیدم و از زیر در براش چیز فرستادم بعدم اینقدر گریه کردم که بیچاره در و باز کرد ولی حسابی از دستم شاکی شده بود!!!!!!!!و اما آپ امروز درباره ی تخیلات منه!!!!که بقول پسرخاله ام من اگه نویسنده شم تو کارم پیشرفت حسابی می کنم!!!!
من یه عادت به قول مامان بدی دارم که تا یه برنامه کودک یا فیلمی میبینم این قدر میبینم که همه ی دیالوگ های شخصیت های اون برنامه رو حفظ میشم!!!!چند وقتی هم هست که پیله کردم به دیدن برنامه کودک جیمی نوترون اگه این برنامه کودک رو دیده باشید می دونیدکه جیمی یه برنامه داره برای سفر به سیاره های دیگه !!!1چند روز پیش من به مامانم گفتم مامان میشه یه طناب به من بدید /مامانم گفت برا چی میخوای گفتم شما بدید حالا !مامانم طنب رو داد بعد منم طناب رو گرفتم و رفتم توی راه پله و رفتم روی صندلی و نشستم لب پنجره و چون پنجره ی ما میله داره طناب رو پرت کردم پایین و با گوشیم داشتم حرف میزدم که مامان اومد گفت :چی کار داری میکنی گفتم مامان میخوام برم سیاره های دیگه تا آدما رو نجات بدم !!!!نمی دونم چرا ولی این قدر مامان و خواهرم بهم خندیدند!!!!!!!
راستی داداشیم هم قراره 1 تیر بدنیا بیااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااد ولی من این قدر دوست دارم زود تر بیااااد ولی مامان میگه اگه زودتر بیاد باید بره تو دستگااااااااااااااااااه!
راستی سشنبه روز مادره ÷س روز مادر روووووووو به مامان عزیزم و همین طور همه ی مامان های دنیا تبریک می گم!!!